علی شاکر
امروزه موسیقی با آنکه به عنوان یک عنصر همراه با رسانه ای دیگر در جریان تبادل اطلاعات ما به کار گرفته می شود، اما نباید غافل از توان این هنر در تبدیل شدن به یک رسانه مستقل بود. به طوری که این شاخه از هنر خود شخصیتی است کامل برای انتقال پیام ها البته با شیوهای بلاغی؛ موسیقی در بیان پیام خود از کدهایی استفاده می کند که بیشتر از آنکه مستقیم و بی واسطه باشد، آرایش شده و آمیخته با حساند! به عبارت دیگر باید برای شناخت آن کمی سواد بلاغی و هنری را به کار گرفت تا در جریان یک ارتباط پیام گذار(آهنگساز) آنچه را که با نشانه های مدنظر خود پرورده است به گیرنده(مثلا مخاطبان یک کنسرت) انتقال دهد. در این جریان ارتباط، متنی شکل می گیرد که مخاطب و آهنگساز می توانند دستکاریاش کنند! این دستکاری، امری است ذهنی؛ به طوری که در جریان پخش یک موسیقی به اندازه تعداد مخاطبان میتواند تصویر در ذهن مخاطبان شکل گیرد، ولی این به معنای نفهمیدن پیام نیست. پیام در این میان شکلهای مختلفی پیدا می کند که رنگ خود را از متن ارتباط میگیرد.
با این حال نمی توان با این بهانه از نشانه شناسی موسیقی شانه خالی کرد و به بهانه تکثر در اشکال پیام آن را رسانه ای موثر ندانست. شاید یکی از دموکرات ترین رسانه ها از اول زاده شدن بشر تا کنون همین صدا و صوت و موسیقی باشد. رسانهای که طی زمان معنا به خود می گیرد.
اهمیت نشانهشناسی برای مطالعات فرهنگی در این نکته است که، نشانهشناسی میتواند مبنایی مناسب برای فهم ارتباطات انسانی در فرهنگهای مختلف فراهم کند. اغراق نیست اگر بگوییم نشانهشناسی مجموعهای منحصر به فرد و از جمله مهمترین ابزارهای نظری است که برای انجام مطالعات فرهنگی در دسترس است؛ زیرا این علم قدرت بازشناسی و تحلیل روابط معنادار در قلمرو وسیعی از فعالیتها و محصولات فرهنگی را دارد.
در این میان اگر موسیقی را مجموعهای از کدها بدانیم که در بستری از اجتماع و فرهنگ شکل میگیرد میتوان برای آن هم نشانهشناسی خاصی در نظر گرفت. زبان بهعنوان زیربنای اندیشه بدون درک آوای غایب در فهم متن، همچون نشانههای تصویری، به عنصری هنری - غیرزبانی تبدیل میگردد مانند هنرهای بصری که رمزگشایی آن نیاز به زبان دارد اما درک آن بینیاز از قراردادهای زبانی است.
موسیقی اگرچه یک ابزار بیانی محسوب میشود، اما اکنون خود یکی از منابع قدرت است که میتواند به حرکتهای مردمی جهت دهد. در هر صورت چون نوعی ابزار است زبان خود را نیز هم از پدید آورنده و هم از مخاطب میگیرد و بدون ایندو خاموش میماند. اگر روزگاری سه عامل مذهب، سیاست و اقتصاد در روند حرکت موسیقی دخالت مستقیم داشتند حالا همین دخالتها به واسطه مردم صورت میگیرد.
موسیقی در کنار هنرهای نمایشی، از رسانههایی است که مواجههای مستقیم با مخاطب خود دارد، و حتی وقتی بهصورت ضبط شده در این مواجهه شرکت میکند نمیتواند از تاثیر مستقیم موسیقی در امان بماند. با نگاهی به شکل ابتدایی موسیقی، ترکیب صداهای مختلف موسیقایی و غیرموسیقایی و حرکت موزون و آواز و نمایش، که بعدها یونانیان نامش را مئوزیکه گذاشتند، مراسمی آیینی را میبینیم که گویی مخاطبی جز ربالنوعها یا همان نیروی طبیعی فراتراز بشر ندارد و شاید بهخاطر قرار گفتن در مقابل چنین مخاطبانی بیانگرایانهترین شکل خود را داشته است. هرچند شاهدی بر این مدعا در دست نیست چون هیچ نمیدانیم آوای آن مراسم چگونه بوده و با وجود به دست آمدن نشانههایی احتمالی از نوعی نظام آوانگاری باستانی و آگاهی نسبی از موسیقی نظری یونان و رم، حتی سرودهای صدر مسیحیت را چندان نمیشناسیم. ولی کاربرد این رسانه بهعنوان نوعی زبان یا ابزار بیانی احتمال درست بودن این فرضیه را زیاد میکند.
مهمترین عوامل تاثیرگذار که از جانب مخاطبان بر موسیقی تحمیل میشوند، همان عناصر حاکم بر جامعه متمدن هستند، یعنی سیاست و اقتصاد. تاثیر این عوامل خود را در محتوای موسیقی بیشتر نشان میدهد. هرچند نمیتوان تاثیر آنها را بر قالب نادیده گرفت، ولی در مورد قالب بهتر است به سراغ عوامل محیطی و جغرافیایی برویم. طبیعی است که سازهای هرمنطقه در جهان با مواد موجود در همان منطقه ساخته میشوند و فرم موسیقی از نظر حجم آوایی و دارازای زمانی به مکان اجرا و کارکرد موسیقی بستگی دارد.(استفاده از کرناهای بزرگ برای خبررسانی در مناطقی مثل کوهستان و دشت که جمعیتها با فاصله زیادی از هم زندگی میکنند هم بر اندازه ساز و هم برحجم و طنین آن و فرم آن تاثیر میگذارد.) البته سومین عامل یعنی اقتصاد نیز به شیوهای مشابه عمل میکند.
اگر شرایط همواره به گونهای باشد که انسانها در پی جستجوی یک لقمه نان باید تلاش مفرط نمایند، آموزش منطقی آنها بیشتر و آموزش احساسیشان کمتر میشود لذا بیدلیل نیست که در خطههای مرکزی ایران مثلا یزد که آب و هوا و سرزمنی خشک دارد و مردمش میبایست با تفکر و زحمت زیاد از این محیط طبیعی محدود ارتزاق کنند مردمی بیشتر منطقیاند و موسیقی در آنجا چندان رونقی ندارد.
تاریخ همواره شاهد پویایی دو شکل سازمانیافته صدا(زبان و موسیقی) و رابطه انفکاکناپذیرشان با هم بوده است چرا که با رمزگشایی قراردادی صدا به زبان و بدون آن به موسیقی بدل میگردد. شیوههای زیست بشر عادات و رسوم فرهنگی- قومی، برخورد و تعامل قبیلهای قومی تمدنی نیازهای متفاوت در جوامع بشری و جبر تاریخ طبیعی صورتبندیهای گوناگون صدایی را در قالبهای زبانی و موسیقایی در هر عصر ایجاد کرده است. بنابراین برای تحلیل عوامل زبان و موسیقی توجه به مناسبات فرهنگی اقتصادی سیاسی و اجتماعی هر دوره اجتنابناپذیر میباشد.
اما پس از انقلاب صنعتی در اروپا و گسترش روابط بینالملل تا به امروز که تاثیرات فرهنگی در مناسبات سایبرنتیک به از خودبیگانگی هویت فرهنگی بدل شده است توجه به تاریخ صورتبندی زبان و موسیقی هر فرهنگی به عنوان موثرترین ابزارهای شکلدهی نظام اندیشه اجتماعی حائز اهمیت ویژهای است.
اما از سوی دیگر محیطی که آهنگسازان در آن به اجرای برنامه میپردازند و تعداد نوازندگانی که دراختیار دارند نیز در نوع تاثیر آهنگ آنها تعیین کننده است. مثلا با مقایسه سه موسیقی سه آهنگساز برزگ دوره باروک، باخ، هندل و ویوالدی میبینیم که تعداد نوزندگانی که در اختیار آنها بوده است چنان تاثیری روی موسیقی آنها گذاشته است که امروز در اجرای دوباره آن نمیتوان آن را کم یا زیاد کرد.
از طرفی عامل اقتصاد به عامل اجتماعی هم پیوند خورده است که نقش ردههای مختلف اجتماعی را در جریان نفوذ مخاطب بر موسیقی دخالت میدهد. مصرفی شدن موسیقی این هنر را در مواجهه مستقیم با مخاطب خویش قرار داد و پیرو آن مقولههای امروزینی مثل چاپ و نشر موسیقی و مقولههای فنی مثل شکلگیری الگوهای ملودیک حاصل از روی کارآمدن بداههنوازی و گاه ساده کردن آنها برای مصرف خانگی، بهبود ساختمان سازها برای راحتتر شدن اجرا و امکان همنوازی گروههای کوچک را فراهم کرد. حالا دیگر شاهد شکلگیری فرم سادهای از موسیقی با تکرار زیادیم.
موسیقی هنری ایست که در ذات خود انتقال را مد نظر دارد. پس رسانه است. ولی این رسانه اصراری در تحمیل آنچه حمل می کند بر مخاطب ندارد. موسیقی و صوت رسانه ای اولیه است که در جریانی نفس به نفس(Face To Face) می تواند تاثیری شگرف روی مخاطبش داشته باشد. تاثیری که مخاطب را همراه کند و با خلق نشانه ها و ارجاع بلاغی مخاطب به آن نشانه ها او را در فضایی ذهنی درگیر خود سازد. موسیقی در نگاهی کلی و بدون در نظر گرفتن جزءجزء نشانه های به کار رفته در آن می تواند پیام باشد! پیامی قدرتمند که از وجوه مخرب آن نباید غافل شد. این هنر هم مثل دیگر هنرها نیازمند سواد است. سواد موسیقایی؛ سواد رسانه ای!
* این مطلب پیش از این در وبسایت «رسانک» منتشر شده است.